سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات یک حاج آقا

خاطرات یک حاج آقا

تازه به خانه رسیده بودم که دختر کوچکم که خودش هم وبلاگ نویسه( فریاد آراز ) و این روزها برای آماده شدن به کنکور سال دیگه موقتاً وبلاگش را تعطیل کرده با عجله مرا صدا کرد :                                                                                                    بابا ، بابا بیا  این وبلاگ را نگاه کن ، تا رسیدم شروع کرد به خواندن پست زیر از وبلاگ حاج آقا داودی ، راستش برای خودم هم خیلی جالب بود اگه دوست داشتید آدرس وبلاگش (اینجاست ) حتماً خوشتان می آید خیلی خوب و با مزه نوشته اند . من که خیلی خوشم آمد روش خوبی هم برای نهی از منکر بکار برده اند . بخوانید :

-------

با سلام و عذر خواهی بابت این همه فاصله به خاطرمشغله ها و فعالیت های زیادم عرض شرمندگی از صورت من الان مثل باران بهاری از نوع باران عربی پایین می ریزد باورتان نمی شود نگاه کنید اشتباه نکنید این گریه نیست این عرق شرمندگی است!البته  حالا به این زیادی م نیست یک کم کمتر است.مثلا اینقدر. و ضمن تشکر از دوستانی که به بنده حقیر ذلیل مسکین  مستکین و ... با داد زدن و ابراز دلتنگی و مهمتر از همه با پخش خبر فوت و یا ناپدید شدن من ابراز محبت کردند و اینکه به انها بگویم خیالتان راحت باشد حتی نقشه های محسن و مهندس یا اقای شایگان و جلال فتوحی و حتی الیاس هم بر روی حاج آقا داودی که ضدگلوله است اثر نمی کند. اما سوغاتی دوره مسافرتی طولانی من یک خاطره است که چند مدت پیش اتفاق افتاد. از روزهایی بود که تاکسی خیلی سخت پیدا می شد، من هم در راستای حفظ سرمایه ملی (البته ریا نشه) یعنی همان بنزین عزیز که این روزها خیلی دلمان براش تنگ شده و نفس نفس زدن های اخر کارت سوختم، ماشین را نیاورده بودم. سوار یکی از این سواری شخصی ها شدم. از خوشتیپی راننده برایتان بگویم. موهای فر و بلند و کت روی دوش سبیل تا بنا گوش، فقط کم بود تا هیکل آرنلی او ببرد عقل و هوش!

اقای راننده هم هنوز حرکت نکرده برای خوشی دل خودش یا ناخوشی دل من یک نوار ترانه زن از نوع انگلیسی  پخش کرد.  در همین لحظه حس معنویت من و اینکه نظر کرده هستم گل کرد و تصمیم به نهی از منکر این آقای راننده گرفتم.چند فرضیه نهی از منکر در ذهنم آمد

اول روش با قدرت و عزت نفس بود به این شکل مثلا:

آقا نوار را خاموش کن وگرنه :

1- حسابت را می رسم

از قدرت بدنی راننده همین بس که :  اگر یک مشت نیمه آبدار به من می زد آنچنان ضربه مغزی می شدم که فقط آقای دکتر پژوهان می توانست من را عمل کند . آن هم که می دانید الیاس نمی گذارد آدم خوبی مثل من عمل شوند لذا در بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم می کردم.

2- از تاکسی پیدا می شوم

خوب پیدا شو بهتر .

دوم روش های بدون عزت نفس

1- آقا خواهش می کنم نوار را خاموش کن

اگه خاموش نکنم چیکار می کنی  ، خیلی خوش بینانه باید تا دو ساعت به فلسفه موسیقی ، موسیقی لهو و لهب ،موسیقی های خوب  و هزار قال و قیل دیگر برا ی او می پرداختیم تازه آخرش به من می گفت لیلی زن است یا مرد.

اما روش من

یک شکلات کوچولو را وسط دویست تومانی گذاشتم و کرایه را به او دادم! و هیچ حرفی نزدم. تا شکلات را دید، اول تعجب کرد چون مناسبتی نداشت! بعد از چند ثانیه مکث در میان صدای بلند ترانه خان زن گفت : (( ای ول حاج آقا! ، دستت درد نکنه! ))

خواهش می کنم من ، تمام نشده بود که شکلات در دهان آقای راننده مزمزه شد هنوز ده ثانیه نشده بود که دیدم صدای ضبط قطع شد . نوار را بیرون آورد و در بین نوارهایش حسابی گشت و یک نوار دیگر گذاشت. من هم خوشحال که تیر به هدف خورد منتظر شنیدن صدای افتخاری یا ... بودم که صدای روضه و مناجات شب اول قبر از ضبط ماشین بلند شد.

من هم پیش خودم گفتم : (( حالا باید یک نقشه بکشم نوار روضه بی وقتش را خاموش کنه!))